نوشته های یک دختر سرگردان

کرب...

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ب.ظ

هنوز باورم نمیشه...من کربلا....

امام حسین....

23 آذر 94 تاریخ پستیه که در مورد کربلا نوشتم...

چقدر شیرینیه رویایی که تو سرت برای خودت میساختی حالا داره به واقعیت تبدیل میشه ...

اینکه دلم میخاست پول کربلا با پول حقوق خودم باشه و خداروشکر که این اتفاق افتاددد 

...

کربلا...جایی که یکسال عطش رسیدن بهش رو داشتم .اما کمههه کم...باید  این عشق...این عطش...این لحظه شماری ها برای لحظه دیدار بیشتر باشه ..کمههه کم   ...

شاید وقتی اون اوایل عطش کربلا گرفتم به خاطر تغییر وتحول دوست کربلایی بود ....

خدایا کربلات رو نقطه عطف زندگیم قرار بده ...نقطه ای که بعداز اون پر از اتفاقات خوب باشه برام ..برای خودم نوید مامان و بابا!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۴
دختر سرگردان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی