نوشته های یک دختر سرگردان

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ماه دوم تابسون هم داره تموم میشه ومن هنوز....

*از تنها کاری که تابسون شروع کردم راضیم چون ازش لذت میبرم ...عاشقشم....میدونم تواناییشو دارم(اینو نشتم تا همیشه یادم بمونه) ...میدونم خدا راضیه... فقط نگرانم کم بیارم...میخام این بار خودمو ثابت کنم  به خودم... خدایاا..کمکم کن..

*آروم اروم داریم اثباب کشی میکنیم..برای اخرین بار...به جایی که همیشه آرزشو داشتم از بچگی از وقتی که آرزو داشتن رو یادگرفتم...منتظراین روز بودم.... گاهی فکر میکردم به این آرزو نمیرسم..حسرت نبود...اما آرزو بود..... بالاخره مع العسر یسرا شد... از تایپ کردن یسر مرددم ..... این ارزو واقعا یسر است یا عسری با شکلی جدید.... نمیدانم ...

*این خونه قطعا تاسالهای سال یادم میمونه از خواستگارهای خاصش!!...از حس بزرگترشدنم ....

*استادی گفت از اعتکاف که به زندگی دنیایی برگردین خدا امتحانهای سختی از شما میگیرد...شک ندارم امتحان است...شک ندارم این امتحان خواسته خودم بود....خدایا...کمک کن...خدا کمی پشیمانم از خواسته ام

*چقدر لذت دارد فهمیدن آیاتت.... ونبلوکم بالشر والخیر فتنه و الینا ترجعون... تازه معنی زندگی را فهمیدم با هم نیم آیه از قرآنت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۶
دختر سرگردان