نوشته های یک دختر سرگردان

خلق الانسان ضعیفا

سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۲۰ ق.ظ

به حرف که باشه..خیلی چیزا آسونه...اما پاش بیفته میفهمی که چقدر ضعیفی...

دوسال پیش توی اردوی فریدونشهر...اتوبوس پراز دانشجو نزدیک بود بیفته توی دره...دقیقا همون لحظه ای که ماشین به سمت دره نزدیک میشد..دستمو گذاشتم رو سرمو مطمئن شدم دیگه کارت تمومه!

همونجایی که به عنوان مسئول بودم...اما تنها به یک چیز فکر کردم و اون مرگ!...ااون اتفاق اولین و تا به الان اخرین لحظه ای بود که مرگ رو خیلی خیلی نزدیک دیدم..اون اتفاق اولین باری بود که به ضعیفی خودم یقین پیدا کردم..اما چ میشود کرد با اینکه فراموشکاری...

امشب کلیپی از شهدای مدافع حرم با صدای فرزاد فرزین پخش شد...خیلی مردونگی میخاد توی عمل هم پای اعتقاداتت وایسی...آخه یه چادر سر کردن و تازه به به چه چه شنیدن دیگران که دیگه سختی ای نداره...اونجایی که نمیتونیی...اونجایی که به معنای واقعی کلمه ضعیف میشیو هیچ کاری از دستت برنمیاد اما یه یاعلی میگی و محکم همونجایی که بودی  وای میسی و قدم به جلو برمیداری مردی...

خدایا من خیلی ضعیفم...

ضعیف بودن یعنی حتی نتونی جلوی ی نفس وایسی...ا

ما اگه پشتت به خدا گرم باشه...میشه...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۸
دختر سرگردان

نظرات  (۱)

۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۱۲ من و کنکور تجربی
"یک"ی بود ... که همه چیز و همه کس بود!
"یکی" بود ... که همه کس بود!
"یکی" بود ... که "یکی" نبود!
"یکی" بود ... "یکی" نبود!
غیر از خدای مهربون ... هیچ کس نبود ...
از کودکی ها مادرها هر شب به گوشمان خوانده اند که جز خدا سَرت را به جایی گرم نکن که نیست ... دیگری نیست ... گشتیم و نبود ... تو نگرد ... همه اوست و همه دست اوست... اما وقتی بزرگتر شدیم ، حرص و آز و آرزو هایمان را هم با خودمان بزرگ کردیم ... آنقدر بزرگ که در میانشان گم شدیم ... حتی خودمان را گم کردیم ... "خود" ِ خودمان را گم کردیم ... چنان غرق شدیم که تا وقتی چشم از این زندگی نبندیم، نمی فهمیم ... همه این مدت او دیده ما بود و میدید ... گوش ما بود و میشنید ... دست ما بود و انجام میداد ... و اینقدر به ما نزدیک بود و ما از او آنقدر دور! نمیفهمیم که غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود ... همان "یک" ی بودی که همه چیز مان بود ...
اما باز امان از این همه زنجیر که ما را به زمین بسته است ...
زمینی پر از تشویش و اضطراب و دلهره
زمینی پر از ناحق و ظلم و ستم
زمینی پر از دوری از او
زمینی پر از غیر از او
زمینی پر از خالی ...
خدایـَ کم! کمی بال برایم بفرست ... خسته شدم از نبودن آسمانت ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی