نوشته های یک دختر سرگردان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

*دیروز وقتی به مسافری کربلایی التماس دعای زایر امام حسین شدن داشتم بهم گفت همت کن...

هنوز درگیر این جمله ام...باید ناراحت میشدم...باید طعنه میگماردم...باید نصیحت دوستانه میگرفتم....

خدایا کمک کن همتِ همت داشتن را...

*این اولین سالیست که با هر پیام حلالیت..اشک حسرت کربلا میریزم...هنوز عاجزم از فهم عشقت....

*به لطف دوست کربلایی وبه فاصله دوروز از خیرات دادن برای شهید گمنامی که نه میدانم کیست و نه میدانم حتی چه طور شهید شده اولین کار پاره وقت(بخوانید تمام وقت) که قرار است در قبلاش دست مزد بگیرم را پیدا  کردم حقوقش چندان نیست اما برای شروع بد نیست...

*اللهم لا تدع لی سُقما الا شفیته-->تعقیبات نماز ظهر

به خدا ایمان دارم...به نیروی جاذبه ایمان دارم.....پس باید بخواهم....فقط همین....

*اللم انی اعوذ بک من علم لا ینفع و من صلاه لا ترفع

کی  میشود نمازی دلچسب  بخوانم

*پایان نامهاخم...کی رها میشوم...تنها بهانه برای کار پیدا نکردن....

باید دنبال کشف استعدادم باشم باید پی اش را بگیرم...باید کاری کنم...

*دلم ادامه تحصیل میخواهداما عقلم.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۳:۰۱
دختر سرگردان